۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

از سر دلتنگی های نوروزی

امروز 28اسفند 88. از هر نظر که به سال 88 نگاه می کنم ، میبینم که سال 88از هیچ نظر برام سا ل خوبی نبود . کمتر از سی و یکی دو ساعت به تحویل سال بیشتر نمونده و من می خواستم دیگه پستی برای امسال ننویسم (می خواستم پست قبلیم اخرین پست امسال باشه ) اما نتونستم نیام و یک بار دیگه ننویسم .

امروز 28اسفند 88. کمتر از سی و یک یا دو ساعت به تحویل سال بیشتر نمونده . میر میهن سال 89رو سال استقامت لقب داده. سال نو در حالی برای ما در خانه ی پدری اغاز میشه که هنوز خیلی از هموطن هامون توی زندان اند . بعلاوه ی اینکه تقریبا 500روزه که حسین درخشان توی زندانه و هنوزهم تکلیفش مشخص نیست .

چند روز پیش خبر ازاد شدن تورجان رو از زندان شنیدم وخُب خیلی خوشحال شدم ولی متاسفانه نتونستم براش پیام بفرستم .

فکر میکنم حاشیه رفتن دیگه بسه . دیشب فیلم مستندی از شیوا نظر اهاری دیدم که با اینکه تنها اسم و رسم شیوا رو شنیده بودم و از نزدیک نمی شناختمش ولی باعث شد که نسبت بهش حس دلتنگی کنم . زمانی که سازنده ی این فیلم از شیوا درباره ی برنامه های ایندش پرسید ، شیوا گفت که برای ایندش برنامه ای نداره و گفت که گاهی به این موضوع هم فکر میکنه که پس زندگی خودش چی ؟ نگاه پر درد شیوا و پاسخش به این پرسش هر لحظه در خاطر منه.

نمیدونم چرا یه حس از جنس وابستگی نسبت به کسی دارم که تا الان فقط اسمشو تو اخبارای نیمروزی شنیده بودم .ولی این حس و این فکر که اون لحظه ی سال تحویل پشت میله هاست و من توی خونه ی خودم ، داره منو ازار میده ، گرچه هردو میدونیم که تو هر سمت این میله ها باشیم بازم ازاد نیستیم .

شیوا جانم ! ایمان دارم به روزی خواهد امد. روزی که در ان سردی میله های زندان جای خود را به هوای ازادی خواهد داد.

بامدادان که کبوترها برلب پنجره باز سحر غلغله می اغازد

جان گل رنگ مرا بر سر دست بگیر

به تماشا گه پرواز ببر

اه بشتاب که همپروازان نگران غم همپروازند .

شیوای نازنینم ، سال نو مبارک .

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

تغییر یعنی ، سال نو نزدیک است !

اسفند به اخرین روزهای خود نزدیک می شود ، لحظه ی تحویل سال می رسد و سال 1389هم می اید . کم کم روزهایمان دوباره تکرار می شوند . سال همیشه تحویل می شود و روزها همیشه تکرار . دوم خرداد دوباره می اید همان گونه که سالهاست امده و بیست و دو خرداد هم دوباره می اید همان گونه که دوم خرداد امده .

اما زیبا ترین چیزی که ما را به انتظار برای این تکرار می نشاند تغییر است . تغییری که تنها رمز لحظه ی تحویل سال است.

امسال را مثل هر سال با واژه ی تغیر و ارزوی تغیر برای برابری اغاز می کنیم .

برابری تنها حقیقتیست که ویژگی انسانیت را در انسانها ایجاد می کند . رسیدن به حقوق شهروندی برابر و ازادی بیان سالهاست که نه تنها از میان زنان کشور ما رفته بلکه در میان مردان هم رو به خاموشی گذاشته . نداشتن شهروندی برابر تنها عاملیست که زنان را از ماهیت زن بودنشان جدا کرده و انسانیت را در میان قشر زنان ایران نشانه گرفته . انچه که حقیقت مسلم است تغیر برای برابری ،نه تغیر برای مرد شدن است نه برای رسیدن به مردها و نه تحقیر جایگاه زنان یا مردان .

تغیر برای برابری ، گام برداشتن بسوی بیداری و هوشیاری و پیشروی بسوی جامعه ای عادل و برابر و بدون تفاوتهای جنسیتی است . جامعه ای که در ان انسانیت و ازادی حرف اول را میزند .

هرچند عدالت و برابری بطور حقیقی هم در هیچ کجا وجود نداشته باشد اما حرکت بسوی ازادی برابر است با رسیدن به ازادی .

لحظه ی تحویل سال 1389 یک قدم به ازادی نزدیکتر خواهیم شد .

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت (سعدی)

سال نو مبارک .


* پ ن : یکی از بزرگترین ارزوهای من پیوستن به کمپین یک میلیونم امضا بوده و هست . اما متاسفانه تا به حال موفق نشدم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

روز جهانی زن رو به همه ی فعالان حقوق زنان از جمله خودم (پژواک سبز ) تبریک میگم !!!!!!!!!!

ما وبلاگ نویسیم !

وقتی تو اداره نشستی و مطمئنی یکی داره همه کارهاتو زیر نظر میگیره ، وقتی داری با تلفن صحبت می کنی و می دونی یکی دیگه داره همه حرفا تو می شنوه ، وقتی به جایی می رسی که حتی نمی تونی به رفیقات اطمینان کنی ، وقتی از همه جا میبری و دلت می خواد داد بزنی و سکوت این خفقانو بشکنی ؛ اون موقع ست که میای پشت میز کارت میشینی و تصمیم میگیری بنویسی . کامپیترتو روشن میکنی شروع میکنی به گفتن و نوشتنه حرفایی که تو دلته ، تو ذهنته حتی اگه فکرات زیادی بخواد خط شکن باشه. اون لحظه ، لحظه یی که احساس میکنی از هیچی نمی ترسی نه زندان ونه از اینکه بیکار بشی و از نون خردن بیفتی نه از تجاوز و خیلی چیزای دیگه . اون موقع ست که باید بدونی همه چیزت زیر نظره هر چی مینویسی و هر چی میگی اون موقع ست که دیدن عبارت «مشترک گرامی دسترسی به این سایت امکان پذیر نمی باشد ...» .

تبریک میگم ! تو توی لیست سیاه قرار گرفتی . به خودت زحمت نده، چون بدون هیچ دلیلی میشه تورو به جرم اقدام علیه تمنیت ملی ، تبلیغ علیه نظام یا شاید هم توهین به مقدسات ( حتی اگه هیچ سند و مدرکی نباشه ) دستگیر کردو کاری کرد که هیچ کس حتی خودتم ندونی کجایی.

خُب طبیعیه چون تو یه وبلاگ نویسی . تو کسی هستی که میخواد سکوتو بشکنه ، تو کسی هستی که می خواد فکراشو با همه قسمت کنه ، تو. کسی هستی که از سانسور خستس و نمیخوای یه قیچی مدام زبونتو ببره .

28اسفند =سالروز کشته شدن امیدرضا میرصیافی ، مردی که از نبود ازادی خسته بود ، وتنها جرمش ایرانی بودن بود .

روحش شاد ، یادش و راهش استوار


*لطفاٌ برای ازادی علی اشرف فتحی (تورجان) وهمه ی وبلاگ نویسان و خبرنگاران وفعالان سیاسی دعا کنید.

شبیخون

ماه را بر سر نیزه می بردند

و هر ستاره

اشک بدرقه ای بود .

شب به تاریکی خود خو می کرد

و کوچه ها

بوی کافور و کتاب سوخته می دادند...

ما در کدام دالان به یکدیگر رسیدیم

با قوطی کبریتی

که تنها یک کبریت خیس در دل داشت ؟

دستانت را گرم کن ،

رفیق شاعرم

و به بادها بگو

من به صبح فردا نمی رسم ...

شهید عزت ابراهیم نژاد – اذر هفتادو هفت

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

سهراب جان تولدت مبارک!


صاحب عکس فوق گم شده است
رفته از خانه و نیامده است
مادرش میگرید شب و روز
صاحب عکس فوق
چشم هایش درشت
دست هایش همیشه مشت
صاحب عکس فوق، با خونش
می کشد روی اسفالت فریاد
سینه اش باغ لاله های غریب
صاحب عکس فوق
در خیابان ارزو جان داد
می روم پیش مادرش امروز و میگویم صاحب عکس فوق من هستم
سهراب جان ، تولدت مبارک






.