۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

مرداب

شب سیاهی کرد و بیماری گرفت
دیده را طغیان بیداری گرفت
دیده از دیدن نمیماند، دریغ
دیده پوشیدن نمی داند، دریغ
رفت و در من مرغزاری کهنه یافت
هستی ام را انتظاری کهنه یافت
ان بیابان دید و تنهاییم را
ماه و خورشید مقواییم را
چون جنینی پیر، با زهدان به جنگ
میدرد دیوار زهدان را به چنگ
زنده اما حسرت زادن در او
مرده ،اما میل جان دادن در او
خود پسند از درد خود نا خواستن
خفته از سودار برپا خواستن
خنده ام غمناکی بیهوده ای
ننگم از دلپاکی بیهوده ای
غربت سنگینم از دلدادگیم
شور تند مرگ در مهخوابگیم
نامده هرگز فرود از بام خویش
در فرازی شاهد اعدام خویش
کرم خاک و خاکش اما بویناک
بادبادک هاش در افلاک پاک
ناشناس نیمه ی پنهانی اش
شرمگین چهره ی انسانی اش
کوبه کو در جستجوی جفت خویش
می دود، معتاد بوی جفت خویش
جویدش گه گاه و نا باور از او
جفتش اما سخت تنهاتر از او
هر دو در بیم و هراس از یکدگر
تلخ کام و ناسپاس از یکدگر
عشقشان ، سودای محکومانه ای
وصلشان، رویای مشکوکانه ای
اه اگر راهی به دریاییم بود
از فرو رفتن چه پرواییم بود
گر به مردابی زجریان ماند اب
از سکون خویش نقصان یابد اب
جانش اقلیم تباهی ها شود
ژرفنایش گور ماهی ها شود
اهوان، ای اهوان دشت ها
گاه اگر در معبر گلگشت ها
جویباری یافتید اواز خوان
رو به استغنای دریا ها روان
جاری از ابریشم جریان خویش
خفته بر گردونه ی طغیان خویش
یال اسب باد در چنگال او
روح سرخ ماه در دنبال او
ران سبز ساقه ها را می گشود
عطر بکر بوته ها را می ربود
بر فرازش ،در نگاه هر حباب
انعکاس بی دریغ افتاب
خ.اب ان بی خواب را یاد اورید
مرگ در مرداب را یاد اورید
( فروغ فرخزاد )
برای (مانی) فرزند استاد فرید صلوتی و برای کودک در راه فاطمه شمس ، باشد که انان طعم ازادی راذ بچشند .

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

راهت به یاد سرزمین ماست



کوهها را به قله هایشان و مردمان را به مردهایشان میشناسند .(خوزه مارتینی)
28بهمن سالروز شهادت مردیست که بودن را نمی خواست مگر برای کشورش و زیستن را نمی خواست مگر در ازادی .
در بیدادگاه سیه دلان از خود به تنهایی دفاع نکرد بلکه همچون یک ملت از خلق خود دفاع کرد .
تا سینه اش پناه هزار شقایق اتش به جان باشد
ازادانه زیست و ازادانه پرکشید
و خونش ابروی همه ی عاشقان این خاک شد
مردی که سبزی راه و یادش و سرخی کلامش هنوز در خاطرهاست







۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

سی و یک سالگی انقلاب

سی و یک سال از سالروز انقلاب میگذرد. سی و یک سال پیش در چنین روزهایی مردم ایران برای بدست اوردن استقلال و ازادی و برابری بپا خواستند .
اما امروز پس از سی و یک سال فرزندان ان انقلاب و حتی خود ان انقلابیون تنها برای اندکی ازادی در زندانها شکنجه میشوند یا در خیابان ها کشته می شوند .
سی یک سال پیش و در حالی که کشور پتانسیل بالایی برای رسیدن به یک جامعه ی دمکراتیک را داشت ،افراطیون با انجام اعدامهای دسته جمعی ، ایجاد فضای یکسویه و سرکوب گروههای اپوزوسیون ، انقلاب مردمی ایران را بدل به یک دیکتاتوری ساختند، ایران را 70سال به عقب وپیش از دوران مشروطه بردند و نتیجه ی ان فضای کنونی کشور است .
امروز و پس از سی و یک سال بار دیگر فضای جامعه ی ما ملتهب و دست خوش بازی های سیاسی شده ، حقیقت اینست که ما پس از سی سال نه به ازادی و نه به استقلال نه به جمهوری ونه حتی به اسلام رسیده ایم .
جامعه ی کنونی ما توان مجدد برای یک انقلاب را ندارد اما اصلاح قانون اساسی و بهره گیری از تجربه ی این سی سال راه را برای رسیدن به یک فضای ازاد و دمکراتیک خواهد داشت و این تنها با بالا رفتن سطح اگاهی و سواد جمعی جامعه و ایجاد فضای باز گفتگو و انتقاد امکان پذیر است .
ایدون باد .

استعمار داخلی

قاره ی افریقا و کشور های امریکای لاتین ، زمانی تحت سلطه و استعمار کشورهای بزرگ جهان بودند در نتیجه با وجود دارا بودن ذخایر عظیم طبیعی ، مردمی اسیر فقر و تهیدستی داشت .
امروز بزرگترین دغدغه ی کشور ما (کشوری که دارای زمین های حاصل خیز و منابع سرشار نفت و گاز است ) افزایش سرسام اور نرخ تورم ، گسترش بیکاری وافزایش جمعیت فقیر جامعه است . در هر گوشه ی کشور تظاهراتها و اعتصابات کارگران در اعتراض به ندادن حقوق کارگران در حال انجام است . و این نتیجه ی یک استعمار داخلی است .
به راستی که چه زیبا گفتند ، رسول اکرم (ص) که فرمود هر جا مردمی فقیر باشند قطعا حاکمانی ستمگر بر انان حکومت میکنند .

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

ستاره ای در اسمان شهر نیست !


اسمون شب کویر از زیبا ترین پدیده های افرینشه . شب کویر جایه که احساس میکنی هم قد ستاره ها شدی به اسمون رسیدی و ازادی . ولی حیف ، تو اسمون ابری شهر من مدتهاست که ستاره ها با تن سوخته روی خاک افتادن . این جا از ازادی اثری نیست .
هنگام می و فصل گل گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ی ری رشگ ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه بد رفتاری ای چرخ چه بد پنداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری نه ائین داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دمیده
در ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه ی گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه بد رفتاری ای چرخ چه بد پنداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری نه ائین داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به یغما همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ی ویران
یا رب بستان داد فقیران ز امیران
چه بد رفتاری ای چرخ چه بد پنداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری نه ائین داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زیرو زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن اندیشه ی ایام بتر کن
اندر جلوی تیر عدو سینه سپر کن
چه بد رفتاری ای چرخ چه بد پنداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری نه ائین داری ای چرخ
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر انکس کند که از مرگ نه مرد است
جان بازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون وقت نبر است
عارف قزوینی
بهمن شهر خونه . شهر ایستادگی . 22بهمن ایستاده ایم .