۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

عالمو خبر میکنم ومیگم اقام علییه

امشب شب قدر است و به قدر همه ی ستارگان عالم غصه از اسمان میبارد .
عجیب شبی بود . در گوشه ی مسجد همراه با مردمی که بسیاریشان را نمی شناختم مشغول خواندن جوشن کبیر بودیم .
همه یکسان و برابر با هم" الغوث" میگفتیم و میگرییدیم .نوبت به نوحه سرایی وذکر مصیب رسید . مداح که مشغول نوح خوانی و وصف اخرین شب زندگانی امام بود ناگهان جمله ای به زبان اورد که بغض مرا به حیرتی عجیب بدل ساخت .
"امام دستهای حسن (ع) راگرفت وگفت با قاتل من مدارا کن "
اولین چیزی در خاطرم نقش بست چهره ی اکبر گنجی و جمله ی معروفش بود :
" ببخش و فراموش نکن"
سوالی که ذهن مرا مشغول ساخت این بود :اگر قاتلان برادران و خواهرانمان را ببینیم چه میکنیم؟
همان رفتار انتقام جوییانه ی گذشته یا بخشش ؟

علی را به چه میشناسیم ؟ به خیبر ورشادتهایش در جنگ های صدر اسلام ؟ به اطعام نیازمندان ؟به عدل ووفایش ؟
یا به ((فوذت ورب الکعبه ))اش؟
راستی کسی که شیرینی زندگی اش را به خدمت در راه خلق میدانست چرا باید هنگام ضربت خوردن فریاد رستگاری بزند ؟
علی را زهر شمشیر یک ملعون کشت یا زهر کلام کوفیان زمانی که به اطعام نیازمندان میپرداخت و از انان نیش میشنید ؟
زمانی که فرغ نازنینش میشکافت مرد یا زمانی که صورت سیلی خورده ی ریحانه ی رسول(ص)رادید ؟
این روز ها که تنها نام علی مانده وراه علی رفته به این میاندیشم که ایا مظلومیتی از این بالاتر هست که نام علی گوییم وشیعه اش باشیم اماهیچ از او ندانیم ونشناسیم ؟

هیچ نظری موجود نیست: