۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

من اعتراف میکنم

بیش از یک سال پیش بود ، تمام باورم این بود که میزان شرکت یک مردم در یک انتخابات نه به مفهوم مهر تاییدی بر کارهای یک جریان حاکم ، که نشان دهنده ی رشد فکری مردم جامعه و میزان تمائل انها برای رسیدن به دموکراسی است . تمام باور این بود که هرچقدر حضور امروز ما گسترده تر همه جانبه تر و عمیق تر باشد راه برای رسیدن به خواست های دموکراتیک هموارتر و اسانتر خواهد بود. روزی با خود فکر میکردم که خداوند کلید سرنوشت مردم را به خود انها سپرده و این خود مردمند که بر سرنوشتشان حاکم هستند و هیچ کس نمی تواند اختیار زندگی مردم را در دست بگیرد یا به بهانه ی دین و خدا حقوق انسانی مردم یک جامعه را از انها بگیرد . من به همه ی این ها باور داشتم و بر پایه ی همین باورها بود که همچون اکثریت مردم ایران سبز شدم .
همه ی باورهایی که داشتم به فاصله ی کمتر از یک هفته و زمانی که چشمان بیدار ندا به دوربین نگاه می کرد و از خون خود سرخ شد ، در هم شکست .
من اعتراف می کنم که دانسته یا نداسته وارد جریانی شدم که حاصل ان در مقابل هم قرارگرفتن خواهران و برادران هموطنم بود.
من اعتراف میکنم که نمیدانستم برادران نیروز انتظامی که در حامیان و بر پا کنندگان امنیت و اسایش ما بودند روزی در برابر ما صف ارایی خواهند کرد و صدای پوتین هایشان خواب راحت را از ما خواهد گرفت .
ولی باید اعتراف کنم که نمی دانستم نسل بی ارمان و بی نشانه ای چون نسل من که پشتوانه های فکری و اعتقادی کم و متزلزلی داشت ،توانست دنیا را به لرزه در اورد .

۲ نظر:

سعید گفت...

من اعتراف میکنم که نوشته فوق‌العاده‌ای داشتی
راستی میخوایم یه گروه وبلاگ نویسی آزادی تشکیل بدیم اگه دوست داری تو هم توش شرکت کن
همون ایمیلی که تو فراخوان گذاشتی مسنجرمم هم هست خواستی اد کن که بیشتر در موردش حرف بزنیم

حجت گفت...

سلام
متاسفانه بخاطر فیلتر، من مجبور شدم بازهم تغییر آدرس بدم!
خورداد 5 ! http://khovardad5.blogspot.com